|
دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : mahsa
فکر می کردم انقدرازنگاهم بیزار شده ای که دور دوررفته ای... امادور شده بودی تاپا به پا شدنت را نبینم...واشکهای خداحافظی را¡¡
دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : mahsa
توکه میدونستی با چه اشتیاقی ...خودم را قسمت می کنم.پس چرا...زودتراز تکه تکه شدنم...جوابم نکردی...برای خداحافظی...دیربود...خیلی دیر¡¡
یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : mahsa
چراغ سیاه تنهایی را در اتاقم نهاده ام وتاریکی وتنهایی فضای اتاقم را پوشانده است سالهاست که دیگر صدای خودم تنها صدای ماندگار گشته زمزمه های لرزان واشک های ریزان دیگرحتی نیز نعره هایم شنیده نمی شوند به انتظارنشسته اما از انتظار خسته شده ام مرگ نیز مرا لایق بردن نمی داند به کجا پناه ببرم
یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : mahsa
گاهی سکوت بهترین زبان برای سخن گفتن است بهتر از هر کلامی و بهتر از هر منطقی پس سکوت کن تاهیچ گاه شرمنده وجدانت نباشی
یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : mahsa
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام صفحه قبل 1 صفحه بعد |